زندگی جادّه ای یک طرفست
مقصدش نامعلوم
و توقف ممنوع
و مسافر مجبور که کجاها بردش جادّه ی اجباری
نه چراغی دارد
که شود قرمز و ما ایست کنیم
و نه امکان فرار
راه، پر دست انداز
و چه بد لغزندست
دید بس پایین است
نتوان دید کجا مقصد ماست
مه گرفته همه اطراف مسیر
زندگی چون رویاست
همه سرگردانند
نقشه ای لاموجود
من فقط می دانم
راه می پیمایم
من در این دست انداز
عمر خود می سایم
زندگی اجباریست
شعری از سید سعید میرقاسمی
- ۳ نظر
- ۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۰:۰۳
- ۵۶۶ نمایش